تهمت به نوازشی زدی و رفتی. بر صورت هر چه رنگی از خاطره داشت. جای خورشید امشب چه خالیست امشبی کز تو سرشار گشته! نور عشق توپاشیده بر من این دل خفته بیدار گشته! پابه پاکردم وآخر سر قفل تنهایی ام را گشودی.

مردی به جنس طلا . از خودم و آرزوهایم . انقدر غرق در دنیای دیگری شدم که فراموش کردم که ببینم موهای سپیدش را . چروک های صورتش را . غرق شدم در دنیایی که آخرش را نمیدیدم اما دنیای بابا انتهایش روشن بود . راهش هموار نبود اما اگر همقدمم بابا بود راحتتر از آن را نمیتوانستم پیدا کنم . اما خیلی وقتا این را نمیبینم .

Quelque chose impossible de trouver. Que cet amour est réel,.

Abonne-toi à mon blog! Voici les enfants sur le bord de la mer. Retape dans le champ ci-dessous la suite de chiffres et de lettres qui apparaissent dans le cadre ci-contre.

Muy pronto tendremos este sitio web funcionado para usted.